موردات یک ملامتی
من و پنج زمزمه باقی
توی گوشیم کلا 5 تا آهنگ دارم:
- لالایی از علی زند وکیلی
- فدات شم از سامی بیگی
- akcent feat lidia buble & ddy nunes
-johnny cash-hurt
- nolwenn leroy-le chant de la mer
دلیل خیلی بزرگی برای داشتن این 5 تا آهنگ دارم. بزرگترین دلیل ممکن روی کره زمین.مطمئنم اگر علت را بدانید همه تان بی برو برگرد قبول می کنید. گوشیم خراب شده. هیچ آهنگی را نمی شود در سبد موسیقی اش ریخت. من مانده ام و این 5 آهنگ تنهای تنها. شما فکر می کنید من از رو می روم؟ تمام مسیر سعادت آباد تا بزرگمهر را ده دور پانزده دور به این 5 آهنگ گوش می دهم ودوباره از اول. هر 5 تایشان را از بر هستم و بازهم فردا و روزهای بعد هم گوش می دهم.
+هدف خاصی نداشت این پست فقط خواستم بگم پست های دردناله ی بچه پولداریتان را که می نویسید یک عقده ای بی کار بی پول بی هدف مثل من آن ها را می خواند و 5 آهنگش را زیر لب زمزمه می کند.
ستونی از تناقضات
صبح از خواب بیدار شدم لابلای بیست تا کتابی که دیشب داشتم مرتب می کردم و آخر قیدش رو زدم و همانجاولو شدم. بعد که بیدار شدم رمان «همسایه ها»ی احمد محمود توی بغلم بود و مرشد و مارگاریتا زیر پام و کتاب « اسکیس و راندو در 13 فصل» بالای سرم.
الان همه شان را روی هم گذاشته ام یک ستون قد خودم از کتاب ها درست کرده ام. بازهم رغبتی برای مرتب کردنش ندارم.همین شنبه توی لپ تاپ جدید فایل های قدیمی را مرتب کردم و فکر می کنم در یک هفته دوبارمرتب کردن زیادی است. ستون را گذاشته ام بغل میز. هروقت از کارکردن با سیستم خسته می شوم یک کتاب برمیدارم و ورق می زنم. یک بار vocabulary builder دفعه بعد « طراحی فضاهای شهری سرزنده » و بار دیگر « اصول داستان نویسی»... یک ستون از تناقضاتم کنار خودم درست کرده ام تا به من دهن کجی کند.
هشتم خرداد نود و پنج
بعد کنکور آزاد نشستم وسط بولوار. با یه دختر چادری که قدش از خودم بلند تر بود و لب و دهن قشنگی داشت. تمام زار و زندگیمونو ریختیم روی چمنا و در مورد خودمون به هم گفتیم. اسمش رو هم نمی دونستم، آخر کار هم بدون اینکه اسمش رو بدونم خداحافظی کردم و سوار ماشین شدم. شب توی موسسه درسمون در مورد «مشکلات زندگی » بود و استاد خواست صادقانه در مورد معضلاتمون حرف بزنیم. صحبت که تموم شد استاد گفت:« من اگه فانو پسر بود یه کتکی بهش میزدم»
گناه من فقط صداقت مفرط است و بس!
همسران حاج عباس
+از اینجا دانلود کنید
غروب پنج شنبه
من سریع تر برگشتم. مسخره است آدم با معلمش چشم تو چشم بشود. آن هم بیرون موسسه . بچه ها عقب عقبکی راه می رفتند و دست تکان می دادند. من نمیتوانستم به معلم ها بیرون از موسسه نگاه کنم. معلم نمی شدند. مخصوصا حالا که برق رفته بود و یکباره همه معلم ها شروع کردند به فارسی حرف زدن. من از معلم های انگلیسی بدم می آید وقتی فارسی حرف می زنند. غریبه و ترسناک می شوند. استاد داد زد:« فانو بیا وسط الان دوربین ها خاموشه من یه چک بهت بزنم دلم خنک شه» ترسیدم. واقعا می ترسیدم من را بزند. معلم انگلیسی نباید فارسی حرف بزند.شاگردش را می ترساند. مسئول بی آرتی گفت که بدون کارت زدن بروم، چون برق رفته بود به هرکس که از راه می رسید می گفت:« امروز عیدته»، کافه چی ها، بستنی فروش ها و فست فودی های خیابان همه کنار جدول بیکار منتظر آمدن برق نشسته بودند. بعضی هایشان مثل من به غروب نگاه می کردند، به آسمانی که کبود شده و بغ کرده بود و صورتی و نارنجی می شد.
توی بی آر تی ته ته اتوبوس نشستم. بی آر تی وسط ترافیک گیر کرد. آهنگ johnny cash -hurt را پلی کردم. اتوبوس درست روبروی کوچه ایستاده بود. بعد از زیر گذر، پل هوایی و ساختمان پر از حروف موسسه می شد ته کوچه را دید. معلمی یک تی شرت آبی پوشیده بود و به یک سمند سیاه تکیه داده بود و دیگر یک معلم نبود. صدای زخم دار و خونسرد جانی می خواند:
My empire of dirt
I will let you down
I will make you hurt
#همه_چی_باحاله
یکی دارد بچه دار می شود آن یکی برادرش آخر هفته به دنیا می آید. من می خواهم نویسنده بشوم، مهزاد می خواهد برود انگلیس زندگی کند ، پریسا می خواهدیک خواستگار مستعد سیتیزنی پیدا کند حدیث می خواهد آخر تابستان عروسی اش را بگیرد...
ما همه با هم خیلی فرق داریم، نقطه اشتراکمان درست وسط کلاس زبان است. آن جا همه یکی می شویم. 10 دوست خوب و باحال در یک کلاس فعال و دوست داشتنی!
+ من دیگر دلم برای استاد قبلی تنگ نشد:)
#بیوفایی#شادی#همکلاسی#خوشحالی#همه_چی_باحاله
من متوقف نخواهم شد...
I won’t give up
No I won’t give in till I reach the end, and then I’ll start again
No I won’t leave I want to try everything
I want to try even though I could fail
انقدر آدم بی جنبه ای هستم که هر روز یکساعت به این آهنگ گوش می دهم و با آن می رقصم. مخصوصا این قسمت آهنگ را بُرِس به دست می خوانم و آنقدر بالا و پایین می پرم که صدای رامش در بیاید. خیلی وقت بود که یک آهنگ خوب اینطوری نشنیده بودم. منظورم ترانه هایی است که به آدم انگیزه و نیرو می دهد و در عین حال هیچ خبری از خوشی های زودگذر دنیوی (کتاب دینی) در آن نیست اما پند و نصیحت هم نمی کند... شاید آخرین آهنگ برانگیزنده-!!!- اینطوری آهنگ Roar از خواهر عزیز کیتی پری بود. البته لازم به ذکر است که اغلب آهنگ های خواهران ریانا و جنیفر لوپز هم فاز شادی دارند لکن انگیزه هایی که می دهند همه سالم نیستند.
+ عکس متعلق به فیلم زوتوپیا Zootopia
+ آهنگ معرفی شده Try everything است از خواهر شکیرا
ویندوز خر
من با پیشرفت تکنولوژی مشکلی ندارم. در این حد که حتی اگر بشنوم که « همسر آینده ات ربات است» می گویم «خب باشه، یه مدل خوبش رو بدین».
اصلا میروم یک شارژر خوشگل می خرم و یک عروسی آنلاین پر از اِفِکت راه می اندازم وبه تمام مهمان هایم جای کیک و شیرینی شارژ رایگان اینترنت و استیکر می دهم... مشکل من ویندوز هشت است. من ویندوز هشت را دوست کمتر می دارم. امین ویندوز هشت را گذاشت کف دست ما و گفت با ماکروسافت آشتی کنید اما ویندوز هشت . زبان آدم را نمی فهمد. از در و دیوار بالا می رود، مدام پنجره پشت پنجره باز می کند، ادای آدم را در می آورد و بعد به آدم هر هر می خندد. ویندوز هشت بی تربیت، خنگ و هَپَل است. قانون و قاعده اش هِرتَکی پِرتَکی است. زر مفت زیاد می زد و ژست های روشنفکری از خودش در می آورد. توصیه های الکی می کند که بگوید چیزی بارش است. مثلا من هیچوقت نمی فهمم مشکل آن استارت خوشگل و نقلی بامزه ویندوز هفت چه بود که این غول بی شاخ دم آمده یک استارت درست کرده قد مثنوی هزار من! خوب آدم گم می شود وسط استارت. دست و پایش می لرزد، احساس غریبی می کند، دلش برای ویندوز قبلی اش تنگ می شود. هزار بلا سر آدم می آید تا یک مای کامپیوتر ساده را پیدا کند. ویندوز هشت ادای آدم های تر و تمیز را در می آورد، رنگ های روشن و مِلو تنش می کند، موهایش را اتو می کشد. از کلمه های قلنبه سلنبه استفاده می کنداما ته تهش یک دانشجوی تازه دانشگاه رفته است که فقط ادای حرفه ای هارا یاد گرفته...
درکل ویندوز هشت خر است مدام هم می گوید عر عر...
سلبریتی ابدی
چند لحظه بهش خیره شدم ببینم خودش خجالت می کشد یا باید سوال اهانت آمیزش را جواب بدهم.بعد گفتم:« من از وقتی قد این - اشاره کردم به یکی از همکلاسی های 14 ساله ام که تیزهوشان درس میخواند- بودم تمام فیلمهای دپ رو دیدم تا وقتی که با این دختره گند بزنه به زندگی هنری و واقعیش!»
بعد یادم افتاد که به واسطه علاقه ای که به دپ داشتم عجب فیلم های معرکه ای دیدم! به واسطه جانی دپ با فیلمسازی تیم برتون آشنا شدم، بعد شروع کردم فیلم های بیشتر و عجیب و غریب تر... کارتون های وحشتناک بامزه ای که اصلا شبیه کارتون های دیگر نبود... حاضر بودم جان بدهم آن روزها تا بتوانم با کسی در مورد « ادوارد دست قیچی» یا « سویینی تاد» حرف بزنم، اما نبود، یا اگرم بود دور و ور من نبود... پنجره مخفی، عروس مرده، دزدان دریایی کارائیب... هر روز یک فیلم بهتر از دپ می آمد... آلیس در سرزمین عجایب، رنگو...می شد به تمام انتخاب هایش اعتماد کرد اما آدمها در لحظه سقوط می کنند... با اینحال من هنوز هم بابت تمام عکس هایی که از دپ روی کمدم چسباندم و جملاتی که حفظ کردم پشیمان نیستم، بنظرم داشتن الگویی مثل دپ، حتی شکست خورده و زخمی خیلی بهتر است دل و قلوه هایی است که این روزها خرج سلبریتی های تازه به دوران رسیده می کنند...اسطوره ای که من برای خودم انتخاب کردم مردی بود که چشم هایش از جنس احساس بود.
پی نوشت: عکس را از آرشیو عکسهایی که در 17 سالگی از او جمع می کردم برداشتم:)